شیطانا بازار() وفالگیری.دیزج خلیل
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
شیطانا بازار() وفالگیری.دیزج خلیل
نوشته شده در سه شنبه 22 مرداد 1392
بازدید : 1249
نویسنده : بيك بابا

یکی از محل های تبادل اخبار هم جنب دیوار غربی میدانی  کنار درخت تنومند بید بود که درون آن درخت نیز به دلیل کهنسالی خالی شده بود و احتمال می دهم قطری حدود یک متر و اندی داشت و محل مذکور معروف به شیطانا بازار بود و مردان غروب ها در آنجا از هر دری سخنی  به میان می آوردند. وقتی هم که روستا برای خود چوپانی داشت و صبح زود گوسفندان محل را در میدان جمع می کرد و برای چرا می برد و هنگام عصر  به روستا بر می گرداند همه در همان شیطانا بازار جمع می شدند تا گوسفندان خود را از گله اصلی جدا کنند.

 این فرصت ها زمان مناسبی برای رد و بدل شدن اخبار محلی بود از هر باب ( آبیاری ، کارگر گیری، وقت درو وکشت و.....اخبارعروسی ها و عزا و اختلافات خانوادگی و سوتی های افراد و شوخی های مردانه).

 مراسم خرافی فال گيري در روستا ی دیزج خلیل علیا

یک هفته مانده به آخر صفر چند خانم همسایه و آشنا ،ضمن صحبت های مختلف، پیگیر مراسم فال اندازی روز پنج شنبه آخر ماه صفر را مطرح و پیگیری می کردند.اول کوزه لعاب دار سبزی را تهیه و پارچه ای بر درب آن بسته و دورش کش می انداختند و مقداری آب داخل آن می ریختند.کوزه را در یک راه هواگیری رو به قبله تنورخانگی (کوله) قرار داده به دوستان اطلاع می دادند که در خانه فلان کس کوزه فال گذاشته ایم اگر حاجتی یا نیتی داری برو ونشان خود را در آن بینداز،هر کس که علاقمند بود یک نشان مانند سنجاق سر، سنگ،کلید، سکه، قفل و....را برده و داخل کوزه می انداخت.عصر روز پنجشنبه آخر ماه صفر همگی در ساعتی جمع شده وکوزه را برداشته ویک کودک رابرای در آوردن تک تک وسایل از کوزه انتخاب می نمودند. هر کس یک بیت شعر یا رباعی می خواند وبچه یکی از اشیاء را از کوزه خارج می کرد.صاحب نشان بر این باور بود که سرنوشت یا نیت او براساس تفسیر آن بیت خواهد بود( بعضی غمگین و بعضی خوشحال می شدند).یک دو نفر از سالخوردگان هم بودند که تفسیر بیت های شعری رابه جمع بیان می کرد.( عده ای علاقه به مشخص کردن نشان خود داشتند و عده ای نشان خود را کتمان می کردند)

 

هرچند که تمام اینگونه موارد خرافاتی بیش نبود ولیکن زیباتر بود روزهای تابستان سر ظهر که فالبین ها وارد محل می شدند جلو درب هر خانه ای تجمعی می شد و با دادن تخم مرغی و کاسه ای کندم زنان  می خواستند از آیندشان با خبر شوند.چون حضور کوچکترها در آن جمع تقریبا ممنوع بود بچه ها شیطنت می کردند تا از روی کنجکاوی مطالب را بدست آورند                                       

 

بیک بابا




:: موضوعات مرتبط: , , سرگرمی ها , ,
:: برچسب‌ها: فال بینی , شیطان , دیزج خلیل , ظهر ,



مطالب مرتبط با این پست
.